سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تابستان 1386 - روز نوشت علیرضا درباره جامعه کامپیوتر و اینترنت






درباره نویسنده
تابستان 1386 - روز نوشت علیرضا درباره جامعه کامپیوتر و اینترنت
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تابستان 1386
بهار 1386


لینک دوستان
مژگان
رونیکا
قصه گو
اکرانه
حباب زندگی
بابای دلارام
نازلی
وبلاگ فارسی

www.withmyself.com
عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
تابستان 1386 - روز نوشت علیرضا درباره جامعه کامپیوتر و اینترنت

آمار بازدید
بازدید کل :31744
بازدید امروز : 15
 RSS 

   

سلام
دیروز صبح بود که با خبر شدیم در جنوب استان عزیزمون یک اقدام تروریستی دیگری اتفاق افتاده است ، اول کمی شکه شدیم چون از آخرین اقدام اشرار و تروریست های منطقه بیش از 3 سه هفته نمیگذره ، و این نا امنی ها به نظر من بیشتر به خاطر نا توانی مسئولین استان میشه ، هر چند که دولتمردان ما هم بی تقصیر نیستند!تصویر عبدلمالک ، رهبر این گروه !
میگن یکی از علما که اسمش رو در خاطر ندارم در عالم برزخ یکی از پادشاهان رو میبینه ، این پادشاه رو داشتن به خاطر کشته هایی که ناشی از نا امنی های کشور بوده محاکمه می کردند ، پادشاه می گفته اصلا من خبر ندارم این کی هست که گناه قتلش رو باید به عهده بگیرم ، بهش میگن : مگر تو حاکم و پادشاه کشور نبودی؟! پس نباید اجازه میدادی این نا امنی ها و اتفاقات در کشور پیش بیاد؟! در نتیجه در این نا امنی ها و مشکلات پای خیلی ها گیر هست که خدا ازشون نگذره...
چیزی که الان برایهمگی مهم هست اینه که داریم به جرم شیعه بودن ، بهترین هموطن هامون رو از دست میدیم ، من دوستان سنی مذهب زیادی دارم ، ولی این گروه افراطی (سلفی) هست ! در تمامی اقدامات تروریستی این گروه به تفکیک شیعه و سنی پرداخته و پس از مدتی یا شیعه ها رو شهید کردند یا به گروگان بردن که با گرفتن مبلغ کلانی (برای یک مورد 290 میلیون تومان) از خانواده ها، آنها رو ازاد کرده اند.
مدتی من وبلاگ این گروه رو هر روز می خوندم و به چک آی پی های اون پرداختم ، دقیقا وبلاگ ها از محل استقرار این گروه در کراچی، واقع در پاکستان آپدیت میشن!
این گروه که توسط جوانی 24 ساله به نام عبدالمالک رهبری میشه مشکلات زیادی برای شیعیان و حتی برادران سنی شرق کشور ایجاد کرده اند که من به چند اقدام تروریستی آنها ظرف 2 سال اخیر اشاره کوچکی می کنم:
1- حمله به پاسگاه ناهوک واقع در مرز پاکستان و به گروگان بردن 7 سرباز و فرمانده آنها و به غنیمت گرفتن کلیه مهمات و تجهیزات ! پس از مدتی فرمانده پاسگاه( شهید نامجو) سر بریده شد ولی سرباز ها با وساطت ریش سفیدان و معتمدان محلی آزاد شدند.
2- اقدام تروریستی معروف به تاسوکی که در طول انقلاب اسلامی بی سابقه بوده است ، در این اقدام که ساعت 8 شب 24 اسفند ماه 1384 انجام شد ، گروهی با لباس نظامی در پر رفت و آمد ترین جاده استان به ایجاد یک ایست و بازرسی صوری پرداختند ، و پس از تفکیک شیعه و سنی که در آن کودکان 7 ساله نیز به چشم می خورد ، دست و چشم های آنها رو بسته و به رگبارمی بندند ، در این اقدام 23 شیعه سیستانی شهید و 7 نفر به گروگان گرفته می شوند. از 7 گروگان یکی شهید و 6 نفر دیگر پس از مدتی ازاد می شوند...
3- حادثه دارزین در محور بم به کرمان در 10 شهریور سال 85 ، در این اقدام که مانند حادثه تاسوکی بود ، 11 نفر شهید می شوند.
4- انفجار بمب های پی در پی در سال 85 ! برای مثال یک بمب در مقابل درب استانداری منفجر شد که پس ار انفجار فهمیدن ماشین سرقتی بوده و دست و پای صاحب آن با زنجیر بسته شده بوده و در صندوق عقب قرار داده شده...(جزغاله شد بنده خدا )
4- خنثی کردن یک بمب در حاشیه شهر ، با 115 پوند تی ان تی آماده انفجار!
5-انفجار بمب در اتوبوس سپاه (500 متری منزل ما ). در این انفجار که 6:45 صبح انجام شد و باعث شد از پرواز مشهد جا بمونیم حدود 25 نفر فکر می کنم شهید شدن (توی آمار شک دارم ) خدا ازشون نگذره ، انقدر سرگرم ماجرا شدیم که یک دفعه دیدیم جا موندیم!
اقدامات زیادی در این مدت اتفاق افتاده ،‌ولی دولتمردان ما برای این موضوع باید فکری بکنند ،‌جالب است بدانید این نا امنی ها بیشتر در دولت جدید اتفاق افتاده ، ولی ریشه ای در دولت قبل دارد (بگیرین چی می گم)
الان حدود 30 نفر، گروگان این آدمهای متعصب و بی غیرت هستند ، ان شا الله با دعای شما دوستان این عزیزان هم بزودی به آغوش گرم خانواده هاشون برگردند.
پ.ن1 : دل پر دردی داریم ، کی هست که به داد ما برسه؟
پ.ن2 : در اقدام دیروز 8 دستگاه خودرو عبوری به آتیش کشیده شد !
پ.ن3 : همیشه محل هایی که برای عملیات انتخاب میشن ، فاصله کمی با مرز دارن تا بتونن به سرعت متواری و به پاکستان فرار کنند ، مثلا در حادثه تاسوکی ، از محل عملیات تا مرز فقط 12 کیلومتر فاصله بود ، در حادثه تروریستی دیروز صبح هم فاصله تا مرز کم بوده و تروریست ها بلافاصله به پاکستان متواری شدند.
پ.ن5 : از تمامی اقدامات از اول تا آخر رو فیلم برداری
می کنن و بعد مدتی وارد شهر می کنن ، الان من فیلم های اکثر اقدامات رو دارم ، کی می خوادشون؟!
پ.ن5 : یکی من رو پینک کنه ، من به بلاگرد دسترسی ندارم !



نویسنده » علیرضا » ساعت 12:30 صبح روز دوشنبه 86 مرداد 29

سفر پرباری بود چون : در طول سفر خدا را داشتیم
سفر پرباری بود چون: خداوند صبری به ما داده بود برای گوش کردن به غرغرهای بعضی ها ، به بی احترامی های بعضی از دوستان به ما !
سفر پرباری بود چون : همسفران خوبی داشتیم...
سفر پرباری بود چون : معنویت سفر اجازه کار های منفی رو از ما گرفته بود...
سفر پرباری بود چون : خدمت به زائرین رو در اولویت کار قرار داده بودیم
سفر پرباری بود چون : در نجف به مظلومیت علی پی بردیم...
سفر پرباری بود چون : در گرمای چهل و چند درجه کربلا تازه فهمیدیم تشنگی یعنی چه...
سفر پرباری بود چون : راحت ترین ، و بهترین سفر عمرم بود...
... از من حقیر هم قبول کن.



نویسنده » علیرضا » ساعت 12:18 صبح روز جمعه 86 مرداد 26

سلام
امروز می خوام خاطراتی ازسفر که بسیار بسیار خوش گذشت ، رو بنویسم تا هم مروری باشه بر کارهای مثبت و منفی ما در این سفر ، و هم یادگاری بمونه

روز اول : نیروی امنیتی که مسولیت ما رو به عهده داشت اجازه رفتن به قبرستان وادی السلام(نجف) رو به هیچ کس نمیداد، این قبرستان قبلا محل درگیری جیش المهدی و نیروهای آمریکایی بوده و مهمات عمل نکرده ای در آن از زمان درگیری به جا مانده است و به دلیل بزرگی این قبرستان و عدم توانایی پلیش عراق از امنیت خوبی برخوردار نیست ، به همین دلیل ورود ایرانیان را ممنوع اعلام کرده اند، این قبرستان حدود 20 کیلومتر و دارای قبرهایی از 500 سال قبل است(شایدم بیشتر) به عبارتی بزرگترین قبرستان جهان اسلام شناخته میشه.
خلاصه ساعتای 9 بعد از صبحانه به همگی میگفتیم بیایین بریم زیارت(منظور قبرستان وادی السلام) ، اونایی که میگرفتن ما چی داریم میگیم و منظورمون چی هست میگفتن بریم ، بعضی ها هم که... اخه چون نیروی امنیتی دور و برمون بود نمیشد آشکارا اعلام کنیم.
خلاصه 7/8 نفری از دوستان شدیم و دل رو زدیم به دریا و هرکسی با مسئولیت خودش بصورت دسته جمعی راهی وادی السلام شدیم ، خیلی با حال بود ، یک قبر رو دیدم که مال سال 1300 هجری قمری بود و حتی 1200 هم به چشم می خورد ، با دوستان به مقام هود و صالح رفتیم عکس هاش رو بزودی در وبلاگ قرار میدم بعد سر قبر آیت الله قاضی (ره) علیه رفتیم که ایشون در زمان خودشون از علمای بزرگ شیعه محسوب می شدند و آیت الله بهجت از شاگردان ایشان بودن... خلاصه آخر سر به مقام امام زمان(ع) رفتیم ، در مسیر نشانه های جنگ محسوس بود خلاصه وادی السلام که آرزوی رفتنش رو داشتم رو هم دیدم(پدرم بشدت با رفتن من به این قسمت نا امن مخالف بود)
ظهر اون روز بعد از ناهار به مسجد کوفه رفتیم ، جاتون خالی 72 رکعت نماز و اعمال مسجد رو به جا آوردیم که خیلی خیلی فاز داد مخصوصا اینکه بعد از ظهر جمعه بود ولی حسرت دعای سمات به دلمون موند ، چون جماعت از بس خسته شده بودن ، راضی به خوندن به صورت جمعی نشدن ! یکی که آشنایی به دعای سمات و وقت خواندن اون نداشت ، گفت : توی اتوبوس می خونیم!!! در برگشت از مسجد کوفه راننده اتوبوس رفته بود شام بخوره و درها قفل بود ، ولی با کمک ابو کیوان که از پنجره به داخل اتوبوس رفته بدن ، درهای اتوبوس را باز کردیم (زاهدانی بودنمون در ثابت کردیم)
صبح فردای اون روز به  مسجد سهله رفتیم ، مسجد سهله یکی از مساجد مقدسی است که طبق روایات پس از ظهور آقا امام زمان ، این محل منزل آقا خواهد شد ، خلاصه یه چند رکعتی نماز هم اونجا خوندیم و به هتل برگشتیم .
ما در هتل به مسئول ارتباطات معروف شده بودیم ، حدود 30 تا سیم کارت عراقی خریده بودم که با همون قیمت(8 هزار تومان) به سایر دوستان واگذار کردیم و مشکلات ارتباط شون به ایران رو به نحوی اسون شد!
ادامه دارد...





نویسنده » علیرضا » ساعت 6:38 عصر روز پنج شنبه 86 مرداد 25

سلام
دوستان عزیز ان شا لله حدود دو هفته کاملا نیستم و دسترسی به اینترنت ندارم ، تا یک ماه هم خیلی کمتر آپدیت می کنم ، فعلا تصمیم به سفر غرب کشور و عراق هست ، با اینکه این سومین سفر من در 6 ماه اخیر به عراق هست و ما به نا امنی های منطقه ای عادت داریم ولی یک کم میترسم...!
خلاصه اگر بعد از 2 هفته دیدید از من خبری نیست و یا اینکه اومدم به خوابتون ، مطمئن باشید یک اتفاقی افتاده برام... هر چی خدا بخواد ، ما راضی هستیم به رضای خدا
من اونجا از سیم کارت عراق (اپراتور عراقنا) به شماره : 006947905529163 استفاده می کنم ، شما از پنج شنبه با این خط تماس بگیرید برای اینکه یک محدوده خاص آنتن میده و نسبت به شارژ سیم کارت باید اقدام کنم.
در ضمن : همگیتون رو حلال می کنم و اعلام می کنم که هیچ کینه و خاطره بدی از شما در دلم نیست ، اگر باشه می بخشمتون... (شوخی) دوستان حلالم کنید
دلم هوا تو کرده ، منو ببر به کربلا
اگه تو رو نبینم دق می کنم ، من میمیرم حسین
وقتی دارم میمیرم ، سراغتو هی میگیرم حسین
غسل بکنید تنم رو ، با اشک دیده ها و گریه هاش حسین
کفن کنید تنمو با پیراهن سیاه روضه هاش حسین
جنازمو بیارین بگید فقط به زیر لب حسین
وقتی که زنده بودم به لب می گفتم روز و شب حسین



نویسنده » علیرضا » ساعت 9:41 عصر روز جمعه 86 مرداد 5

سلام
والله فردا صبح کنکور داریم ، ساعت 6:30 درها بسته میشه ، 4 بلند میشیم ، نماز میخونیم ، در کمال تنهایی صبحانه می خوریم و میریم برای شرکت در کنکور.
برای کنکور کاردانی پیوسته 500 هزار نفری ثبت نام کردن که فقط 60 هزار نفر پذیرفته میشن ، آخه کجای این انصافه؟!خلاصه اینکه اصلا اضطراب ندارم ، شاد و شنگولیم ، قبول هم نشدیم میریم سایر دانشگاه ها ، زیاد مهم نیست ! اصلش اینه که بریم دانشگاه ، برای من آزاد ، علمی کاربردی و هر دانشگاه دیگه ای که می خواد باشه فرقی نمی کنه.
التماس دعا
یا حق



نویسنده » علیرضا » ساعت 10:25 عصر روز پنج شنبه 86 مرداد 4

<      1   2   3   4   5   >>   >